طی چند ماه گذشته بحث
در مورد رویکرد اصلاح طلبان به انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ کم و بیش در محافل سیاسی
کشور جریان داشته است، منتها با طرح احتمال نامزدی آقای خاتمی این مباحث به نقطهی
اوج خود نزدیک میشود. پیش از این و طی دو یادداشت جداگانه مفصلا دلایل خود در مخالفت
با کاندیداتوری آقای خاتمی را بر شمرده ام* در انتهای یادداشت دوم وعده دادم که طرح
پیشنهادی خود برای انتخابات سال ۹۲ را پیش از عید نوروز تقدیم حضور دوستان کنم. این
نوشته وفای به آن وعده و دعوت به ادامهی گفتگوست.
فرض بر این است که
خوانندهی این مطلب دو یادداشت قبلی را خوانده است و از استدلالهای نویسنده در مخالفت
با ورود آقای خاتمی و منطق اصلاح طلبانهی پس آن استدلالها آگاه است. البته ذکر این
نکته ضروری است که در طرح پیش رو هیچ چیز خارق العاده یا کاملا تازهای وجود ندارد،
بنابراین به احتمال زیاد آنانی که در پی «شکافتن سقف فلک» و در «انداختن طرحی نو» در
انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ هستند را راضی نمیکند. این مطلب احتمالا به مذاق دوستانی
که به کمتر از «انقلاب» و «حل سریع و نهایی معضل دموکراسی از طرق انقلابی» راضی نیستند
یا شرکت در انتخابات را اساسا همدستی با جنایتکاران و خیانت به خون شهدا و «نادیده
گرفتن فداکاریهای اسرا» میدانند نیز خوش نخواهد آمد، مخاطب اصلی این مطلب کسانی هستند
که هنوز و همچنان بر گزینهی «اصلاحات درون زا» تاکید میورزند، از نظر من این طیف
جبههای از کارگزاران سازندگی، حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی تا نهضت آزادی و
بخش عمدهای از نیروهای ملی-مذهبی را شامل میشود. البته به جز این نیروها بسیاری
دیگر از روشنفکران و فعالین سیاسی نیز هستند که نه به لحاظ تبار تاریخی و نه به
لحاظ مبانی فلسفه ی سیاسی قرابتی به این جریانات نام برده ندارند ولی بر اساس
تحلیل و مبانی خود، خواهان براندازی نیستند و از سیاست ورزی اصلاح طلبانه دفاع می
کنند.
در عین حال این مطلب
بر 4 پیش فرض اصلی مبتنی است:
پیش فرض اول: هستهی اصلی
قدرت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ ظرفیت پذیرش یک رییس جمهور اصلاح طلب را ندارد
و نیروهای اصلاح طلب نیز در موازنهی قوای کنونی توان لازم برای تحمیل یک رییس جمهور
اصلاح طلب به حاکمیت را ندارند. (فراموش نکنیم که قدرت فقط برگ رای نیست که با آن بتوان
کرسی ریاست را فتح کرد. منابع اصلی قدرت را در جایی جز برگه های رای باید جستجو
کرد.)
پیش فرض دوم: با توجه به
گزارهی قبلی شرکت در انتخابات ریاست جمهوری آینده به نیت کسب قدرت اشتباهی استراتژیک
است، اگر چه پیش بینی قطعی در سیاست آن هم در ایران دشوار است اما با توجه به
واقعیات موجود رییس جمهور آینده به احتمال بسیار زیاد از جناح اصلاح طلب نخواهد بود
بنابراین این درست نیست که اصلاح طلبان استراتژی انتخاباتی خود را با هدف اصلی
«کسب قدرت» طراحی کنند.
پیش فرض سوم: ورود به این
انتخابات با رویکردی چالش طلبانه، ستیزه جویانه و به منظور «تحمیل هزینه» به حاکمیت
یا پیروی از «الگوی سال ۸۸» نه تنها هیچ سودی به حال کشور، اصلاح طلبان و پروژهی
«گذار درون زا به دموکراسی» ندارد بلکه موجبات وارد آمدن ضربهی نهایی به حرکتهای
اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز و همچنین برخورد با باقی ماندهی نیروهای جبههی اصلاحات
را نیز فراهم میکند. اصلاح طلبان نباید خود را به صورت موجود رو به غرق و مرگی ببینند
که مایلند در لحظات آخر «زخمی کاری» هم به حریف بزنند، بلکه اصلاح طلبان باید خود را
به چشم مسافران و خدمه ی اصلی کشتیای بنگرند که در طوفان گرفتار است و به عنوان مسافر
این کشتی باید مهمترین دغدغهشان سالم رساندن این کشتی با همهی مسافرانش (از جمله
حریف مقابل) به مقصد باشد.
پیش فرض چهارم: در حال حاضر
مهمترین مشکل اصلاح طلبان فروپاشی تشکیلات سیاسی و شبکههای ارتباط مدنی فعالین اصلاح
طلب است، این فروپاشی یکی از پیامدهای وقایع سال ۸۸ است. طی قریب چهار سال گذشته امکان
سیاست ورزی جمعی و قانونی از اصلاح طلبان سلب شده است به همین جهت و با توجه به سرشت
اصلاح طلبی به عنوان یک نوع سیاست ورزی علنی، جمعی و قانونی احیای این امکان و به
وجود آوردن حداقلی از احساس امنیت برای فعالین اصلاح طلب مهمترین اولویت اصلاح طلبان
برای بازسازی خویش است. در واقع اگر این حداقل امکان و امنیت فراهم نشود نیروها ناخواسته
در توری گرفتار می شوند که ابزار اجرای سیاست ورزی اصلاح طلبانه را از دست داده و رو
بسوی انفعال یا رادیکالیسم تخیلی پیش می روند.
هدفگذاری
با توجه به سه پیش
فرض مذکور اصلاح طلبان باید در پی تبدیل فضای امنیتی به فضای سیاسی یا دست کم حرکت
تدریجی کشور در این مسیر باشند، چرا که هر
نوع رویکردی به این انتخابات که منجر به شکل گیری حساسیت های ویژه ی امنیتی و تشدید
تضییقات شود شانس موفقیت سیاستهای اصلاح طلبانه را در آینده به شدت کاهش میدهد. بنابراین
یک هدفگذاری واقع بینانه برای سیاست انتخاباتی اصلاح طلبان در سال ۹۲ امری حیاتی است.
انتخابات ریاست جمهوری
آینده نمیتواند عرصهای برای تحقق «آرزوهای بزرگ» باشد، لازم است که برای شرکت در
این انتخابات هدفی ملموس، عینی و قابل حصول داشته باشیم. حالا سئوال اینجاست که اگر
در سال ۹۲ امیدی به ورود یک رییس جمهور اصلاح طلب به دفتر خیابان پاستور نیست و همچنین
اگر بنا نیست در پی ورود چالش طلبانه به انتخابات باشیم پس با چه هدفی و چگونه وارد
این عرصه شویم؟
به نظر میرسد اصلاح
طلبان اگر بتوانند از این انتخابات به عنوان بستر و فرصتی برای احیای شبکهی ارتباطی
فعالین خود استفاده کنند و حداقلی از امکان سیاست ورزی جمعی و قانونی را برای فعالین
خود در سراسر ایران فراهم آورند، و همچنین «گام های نخستین» در مسیر اعتماد سازی و
خارج شدن از فضای امنیتی که لازمه فعالیت اصلاح طلبی است را بردارند آنگاه میتوانند مدعی شوند که آنچه را از این انتخابات
میخواستند به دست آوردهاند بدون اینکه خودشان هزینهای دهند یا هزینهای به حاکمیت
تحمیل کنند. البته در جناح حاکم هم افراطیونی هستند که آرزو میکنند اصلاح طلبان به
گونهای رفتار کنند که آنها بتوانند خاتمی را هم محصور و مابقی اصلاح طلبان را نیز
محبوس یا وادار به مهاجرت کنند اما به رغم وجود نیروهای افراطی در دو سوی ماجرا این
انتخابات همچنین میتواند نقطهای باشد برای آغاز فرآیند تنش زدایی و اعتمادسازی بین
جناحهای مختلف سیاسی کشور آن هم در شرایطی که کشور با چالشهای مهم و مهیب داخلی و
بین المللی مواجه است.
چگونه به این هدف برسیم؟
پیش از این و در دو
یادداشت قبلی توضیح دادم که چرا نامزدی آقای خاتمی نمیتواند به تحقق این هدف کمک کند،
ورود آقای خاتمی به عنوان نامزد اصلاح طلبان به انتخابات موجب تحریک و هراس حلقههای
امنیتی حاکمیت و بروز واکنشهای شدید و غریزی به وسیلهی آنها میشود و عرصه را بر
اصلاح طلبان تنگ میکند، وقتی برخی دوستان صراحتا میگویند و مینویسند هدفشان از دعوت
از آقای خاتمی «تکرار الگوی ۸۸ و تحمیل هزینه به حکومت» است چه انتظاری از دستگاههای
امنیتی داریم؟ همانطور که آقای خاتمی خود بارها در گفتگو با فعالین سیاسی اصلاح طلب
طی ماههای اخیر گفتهاند از این انتخابات نباید به عنوان عرصهای برای چالش با نظام
استفاده کنیم و تلقی حکومت از ورود آقای خاتمی به انتخابات آن هم با این تحلیلها و
پیش زمینهی این چند ساله چیزی جز یک «چالش امنیتی» که لازم است «مهار و سرکوب» شود
نخواهد بود.
ما همچنین با تحریم
انتخابات هم نمیتوانیم به این هدف یعنی بازسازی شبکهی ارتباطی اصلاح طلبان در سراسر
کشور دست یابیم چرا که ستادهای انتخاباتی بهترین بستر برای احیای این شبکه است. بنابراین
بهترین گزینه شرکت در انتخابات با یک گزینهی دیگر به جز آقای خاتمی است، گزینهای
معقول و معتدل و البته اختصاصی اصلاح طلبان که حساسیتهای امنیتی حول آقای خاتمی را
نداشته باشد، چهرهای میانه رو محسوب شود و از حداقلهای لازم جهت نامزدی یک جریان
بزرگ سیاسی نظیر جریان اصلاحات نیز بهرهمند باشد. اما آن شخص کیست؟ به نظر من از میان
اصلاح طلبانی که تا کنون برای شرکت در انتخابات تلویحا و تصریحا اعلام آمادگی کردهاند
دو نفر بیش از دیگران برای کمک به تحقق این هدف واجد شرایط هستند: «محمد علی نجفی»
و «اسحاق جهانگیری». من شخصا محمدعلی نجفی را ترجیح میدهم ولی به هر حال فکر میکنم
اصلاح طلبان با در نظر گرفتن مجموع شرایط باید بر روی یکی از این دو نفر اجماع کنند.
نقش چهرهی شاخص و پر نفوذی مانند آقای خاتمی و سیاستمدران و اصلاح طلبان برجستهی
دیگر مانند عبدالله نوری و محمد موسوی خوئینی و «شاید» هاشمی رفسنجانی در کمک به ایجاد
چنین اجماعی غیرقابل انکار است، البته حتی اگر به جز این کاندیدای اصلی یک یا دو کاندیدای
فرعی دیگر مانند عارف هم در انتخابات حضور داشته باشند باز هم اصلاح طلبان به شرطی
که با هدف پیش گفته وارد انتخابات شوند زیانی نخواهند کرد هر چند بهتر است کاندیداهای
دیگر منصرف شوند. (البته برای منصرف کردن افرادی مانند آقای عارف نباید از شیوهی ایراد
اتهام، تحقیر و تمسخر استفاده کرد، لازم است که اصلاح طلبان برای منصرف کردن این چهرهها
از ابزار چانه زنی و گفتگو استفاده کنند)
از آنجایی که شخصا
«محمد علی نجفی»** را بهترین گزینه در بین گزینههای موجود میدانم برخی از ویژگیهای
او را که وی را به کاندیدایی مناسب برای جبهه اصلاحات تبدیل میکند بر میشمرم. نجفی
از سابقه مدیریتی قابل توجهی برخوردار است. در کابینههای میرحسین موسوی، هاشمی رفسنجانی
و محمد خاتمی حضور داشته، مشاور و عضو ارشد ستاد مهدی کروبی بوده است و این حضور در
کنار افراد مذکور او را به همهی این چهرهها نزدیک کرده است. او در حال حاضر نه تنها
روابط خوب و نزدیکی با محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی دارد بلکه این ظرفیت را دارد تا
کاندیدای مورد تایید و حمایت عبدالله نوری و همچنین محمد موسوی خوئینی هم باشد. نجفی
چهرهای تکنوکرات، معتدل، با پرنسیب، خوش بیان و خوش ظاهر است که از حداقل شرایط لازم
برای بر عهده گرفتن نامزدی اصلاح طلبان در انتخابات پیش رو بهرهمند و تا حدودی در
جامعه هم شناخته شده است. نجفی در عین حال چهرهای نیست که «بسیج وسیع اجتماعی-خیابانی»
ایجاد کند و به همین جهت او با حساسیتهای ویژهی امنیتی و سیاسی روبرو نیست. او نهایتاً
میتواند مقداری رای برای اصلاح طلبان جمع کند و این میتواند سرمایه اصلاح طلبان برای
ادامه راه باشد. (در واقع در سال ۷۶ نیروهای جناح چپ جمهوری اسلامی که بعدها به اصلاح
طلب معروف شدند نیز آقای خاتمی را با همین نیت در انتخابات نامزد کردند که البته با
پیروزی غیر منتظرهی او روند سیاسی کشور شکل دیگری به خود گرفت.) او در عین حال خود
را به پروسهی بازسازی اصلاحات متعهد میداند البته در کل چه نجفی، چه جهانگیری چه
هرکس دیگری که به عنوان کاندیدای اصلاح طلبان وارد این انتخابات باید تعهدی پیشینی
برای این منظور دهد و با اتمام روند انتخابات برای ادامهی روند بازسازی اصلاح طلبان
بکوشد. ضمن اینکه کاندیدای اصلاح طلبان برای رسیدن به منظور اصلی این جریان از شرکت
در انتخابات و در جریان مدیریت ستادهای تبلیغاتی خود به هیچ وجه نباید به گونهای عمل
کند که یک نوع بسیج سیاسی خیابانی یا فضای رادیکال و عاطفی شکل بگیرد.
لطفا انتخابات شوراها
فراموش نشود!
ما در سال ۹۲ همزمان
با انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات شوراها را نیز پیش رو داریم که اگر هدف اصلیمان
حرکت به سوی احیای فضاهای سیاسی از دست رفته و بازسازی تشکیلات و نیروها باشد اهمیتش
به هیچ رو کمتر از انتخابات ریاست جمهوری نیست و چه بسا میتوان گفت با توجه به لیست
های متعددی که اصلاح طلبان میتوانند در این انتخابات ارائه کنند اهمیت بیشتری هم دارد.
این انتخابات همچنین میتواند فرصتی باشد برای استفاده از کاندیداهای جوان اصلاح طلب
و میدانی برای معرفی و تجربه اندوزی آنها. به همین دلیل در کنار معرفی یک کاندیدای
معقول برای انتخابات ریاست جمهوری (به طور خاص نجفی یا جهانگیری) باید به دنبال معرفی
لیست نامزدهای انتخابات شوراها نیز در سراسر ایران باشیم که خود بهترین بستر و محمل
برای تجدید حیات شبکهی روابط فعالین اصلاح طلب است.
مهمترین و ظریفترین
نکته این است که اصلاح طلبان از این فضا باید به نحوی استفاده کنند که هم به حکومت
و هم به جامعه نشان دهند یک نیروی سیاسی قابل پیش بینی و قابل اعتمادند.
مدعی نیستم که این
طرح کامل و بدون عیب است اما در مجموع فکر میکنم که گزینهی یک نامزد دیگر به جز
شخصیت های درجه اول اصلاح طلب نظیر آقای خاتمی –که البته کف
آن نجفی و جهانگیری باشد- هم هزینهی کمتری
دارد و هم فایدهی بیشتری. فراموش نکنیم که اساس تصمیم گیری برای مشارکت سیاسی موازنهی
هزینه-فایده است. نمی توان با سیاستی که ریسک بالا و امکان موفقیت اندک دارد دست
به عمل سیاسی زد. در عین حال فکر میکنم لازم است تا این مسئله همچنان به گفتگو گذاشته
شود تا تصمیم نهایی جبههی اصلاحات تصمیمی پخته و صیقل یافته باشد.
پی نوشت ها:
*یادداشت اول «چرا
با کاندیداتوری آقای خاتمی مخالفم؟» اینجا:
http://yek-kalame.blogspot.co.uk/2013/03/blog-post.html
http://yek-kalame.blogspot.co.uk/2013/03/blog-post.html
و یادداشت دیگر
«در ضرورت نیامدن خاتمی» اینجا: http://yek-kalame.blogspot.co.uk/2013/03/10_11.html قابل
دسترسی است
**اخیرا نامهای منتشر
شده است تحت عنوان دعوت ۹۱ چهرهٔ اصلاح طلب از خاتمی
برای شرکت در انتخابات. نام محمد علی نجفی هم در این نامه هست، به نظر میرسد اگر آقای
خاتمی زودتر و به بهانهٔ همین نامه با یک
«نه قاطع» تکلیف آمدن و نیامدنش را مشخص کند آنگاه میتوان به گزینههای دیگر مثل نجفی
و جهانگیری پرداخت.