۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

چرا با کاندیداتوری آقای خاتمی مخالفم؟



مدتی است که با نزدیک شدن به ایام انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در برخی از لایههای جبههی اصلاحات زمزمههایی مبنی بر لزوم کاندیداتوری آقای خاتمی در این انتخابات به گوش میرسد. تابستان گذشته که به همراه جمعی از فعالین سیاسی اصفهان دیداری با آقای خاتمی داشتیم ایشان طی تحلیل واقع بینانهای از فضای سیاسی کشور صراحتا احتمال کاندیداتوری خود را در انتخابات سال ۹۲ رد کردند. من به نوبهی خود صمیمانه امیدوارم که جمع بندی آقای خاتمی طی چند ماه گذشته تغییری نکرده باشد کما اینکه اتفاق ویژهای هم در فضای سیاسی کشور نیافتاده که آقای خاتمی را به تجدیدنظر در آن تحلیل و جمع بندی سوق داده باشد.

به هر حال اما برداشت من این است که عدهای از اطرافیان و مشاوران آقای خاتمی ایشان را برای کاندیداتوری در انتخابات آینده تحت فشار قرار دادهاند و احتمالا طی ماههای پیش رو تلاش این دوستان برای راضی کردن آقای خاتمی افزایش خواهد یافت.

به عنوان یک مدافع «راهبرد اصلاح طلبی» معتقدم کاندیداتوری آقای خاتمی در انتخابات پیش رو نه تنها کمکی به «اصلاحات» و بهبود اوضاع کشور نمیکند بلکه احتمالا لطمات جبران ناپذیری به شخص ایشان و مجموعهی نیروهای مدافع اصلاح طلبی میزند.

در اینکه آقای خاتمی یکی از ارزشمندترین نیروهای سیاسی و اجرایی کشور و از مهمترین سرمایههای انسانی جریان اصلاح طلب است شکی نیست، مسلما وضعیت ادارهی کشور در دو دولت آقای خاتمی با دو دولت پس از آن قابل مقایسه نیست. سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی دولت خاتمی بسیار کار آمدتر و دیپلماسی آن در پیگیری و تامین امنیت و منافع ملی بسیار موفقتر بود. احتمالا همین سابقهی موفق در مدیریت کشور است که عدهای از دوستان را به این جمع بندی رسانده که تنها راه نجات کشور از وضعیت ناگوار کنونی کاندیداتوری آقای خاتمی است.

صرف نظر از اینکه این شیوهی ورود به بحث انتخابات بازتاب دهندهی نقطهی ضعف قدیمی جبههی اصلاحات یعنی شخص محوری و فقدان راهبرد و برنامهی سیاسی مشخص است که در جای دیگر به آن خواهم پرداخت در این نوشته خواهم کوشید که دلایل خود را برای مخالفت با کاندیداتوری آقای خاتمی عرضه کنم.

ابتدا سه سئوال ساده:
۱-آیا آقای خاتمی تایید صلاحیت میشود؟
۲-در صورت تایید صلاحیت آیا آقای خاتمی قطعا رای میآورد؟
۳-آیا اصلاح طلبان نسبت به سلامت انتخابات مطمئن هستند و این بار در صورت عدم پیروزی آقای خاتمی ادعاهای سال ۸۸ تکرار نمیشود؟با توجه به این سه پرسش برخی ملاحظات عملی را طرح میکنم.

ملاحظهی اول- در مورد بحث تایید صلاحیت آقای خاتمی سه فرض قابل تصور است:
الف) رد صلاحیت قطعی آقای خاتمی.
ب) رد صلاحیت اولیهی آقای خاتمی به وسیلهی شورای نگهبان و تایید صلاحیت بعدی ایشان با «حکم حکومتی» مقام رهبری.
ج) تایید صلاحیت آقای خاتمی بدون هیچ مشکلی.

فعلا با فرض (ج) کاری ندارم اما در صورت روی دادن هر کدام از گزینههای (الف) و (ب) که هیچ کدام هم دور از ذهن نیست چه اتفاقی خواهد افتاد؟

اگر آقای خاتمی با رد صلاحیت قطعی مواجه شود چه چیزی عاید اصلاح طلبان خواهد شد؟ حداکثرش این است که اصلاح طلبان خواهند گفت «انتخابات آزاد نیست و ما رای نمیدهیم». خب که چه؟! جز اینکه تشنج بین حاکمیت و اصلاح طلبان افزایش یابد و فشار بر مجموعهی نیروهای اصلاح طلب داخل کشور بیشتر شود چه چیزی عاید اصلاح طلبان خواهد شد؟

حالا اگر آقای خاتمی نهایتا با «حکم حکومتی» مقام رهبری تایید صلاحیت شود چه؟ مسلما تحقق این فرض کار خاتمی و اصلاح طلبان را بسیار دشوارتر خواهد کرد. این‌‌‌ همان مشکلی است که سال ۸۴ هم در قضیهی تایید صلاحیت دکتر معین با آن دست به گریبان بودیم و این بار مسلما ابعاد گسترده تری به خود خواهد گرفت. در صورت تحقق این فرض دشواریهای اصلاح طلبان برای جلب آراء متعلق به جنبش سبز دشوارتر خواهد بود. به طور کلی آن بخش از جامعه که پس از جریانات سال ۸۸ قهر با صندوقهای رای را انتخاب کرده در صورت بروز چنین گزینهای برای عدم شرکت در انتخابات مصممتر خواهد شد. این شیوهی تایید صلاحیت آقای خاتمی در انتخابات آینده تبدیل به پاشنهی آشیل اصلاح طلبان و محملی برای حملات تخریبی و دامنه دار نیروهای رادیکال و اپوزیسیون سرنگونی طلب خواهد شد.

ملاحظهی دوم- در صورت تایید صلاحیت بیمشکل آقای خاتمی آیا اصلاح طلبان نسبت به سلامت انتخابات اطمینان دارند؟ آیا ما مطمئنیم که این بار اگر اکثریت مردم به آقای خاتمی رای بدهند وزارت کشور و شورای نگهبان هم آقای خاتمی را پیروز اعلام میکنند؟ باید توجه داشته باشیم که این بار ادعای تقلب مسموع نخواهد بود چرا که ما تجربهی سال ۸۸ را داریم و میدانیم که مجری و ناظر این انتخابات‌‌‌ همان مجری و ناظر سال ۸۸ هستند. آیا با توجه به تجارب قبلی در موازنهی قوای کنونی عاقلانه است با همه ی سرمایه ی خود وارد رقابت و مسابقهای شویم که داور نهایی آن آقای جنتی است؟ بعد اگر نتیجه ی انتخابات خلاف انتظار ما اعلام شد دوباره قرار است مردم را به خیابان بخوانیم و باز هزینههای بیشتری را به بدنهی خود تحمیل کنیم و البته بهانهی لازم را برای جمع کردن تتمهی نیروهای اصلاح طلب و منتقد داخل کشور فراهم کنیم؟

ملاحظهی سوم- برخی از افراد در حمایت از کاندیداتوری آقای خاتمی صراحتا بحث «بسیج عمومی» و «احیای جنبش سبز» را پیش میکشند. از این دوستان باید پرسید به فرض تحقق این «آرزو» و تکرار حرکات خیابانی قرار است به کجا برسیم؟ آیا تحرکات خیابانی پیشین دستاوردی برای اصلاحات داشت؟ آیا دریچههای جدیدی به روی اصلاح طلبی یا گذار مسالمت آمیز به دموکراسی گشود یا‌‌‌ همان معدود روزنههای موجود را هم بست؟ این دوستان برای موسوی و کروبی محبوس و محصور چه کردهاند که حالا اصرار دارند خاتمی هم‌‌‌ همان مسیر را برود و به سرنوشت آن دو بزرگوار دچار شود؟ ضمن اینکه این دوستان باید بدانند آقای خاتمی به درست یا غلط اهل دعوت کردن مردم به حرکت خیابانی نیست و در فردای انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ هم اگر به جای مهندس موسوی آقای خاتمی کاندیدای اصلاح طلبان بود مسلما سیر وقایع به گونهای دیگر رغم میخورد.

ملاحظهی چهارم- به نظرم واضح است که در شرایط کنونی حاکمیت ظرفیت پذیرش یک رییس جمهور اصلاح طلب را ندارد. (آقای خاتمی خود به خوبی نسبت به این نکته واقفند) اتفاقا من با آقای ولایتی موافقم که گفته بود رییس جمهور بعدی اگر اصولگرا نباشد مصیبت داریم، منتها موافقت من از منظری دیگر است. ورود اصلاح طلبان به عرصهی «این» انتخابات با نیت کسب قدرت یا چالش با نظام در ‌‌‌نهایت هم برای «اصلاح طلبان» و هم برای کشور «مصیبت» به همراه خواهد داشت. دوستان باید بدانند این آخرین انتخابات در جمهوری اسلامی نیست. ما آینده را هم پیش رو داریم، نباید با رویکرد عجولانه، احساسی و مغشوش به انتخابات سال ۹۲ تمامی فرصتهای پیش رو را از بین ببریم.

نهایتا من فکر میکنم کاندیداتوری آقای خاتمی نه تنها هیچ نفعی به حال اصلاح طلبان ندارد بلکه با سوزاندن باقی ماندهی پتانسیلهای آقای خاتمی به شدت به ضرر جنبش اصلاحات و به سود افراطیهای دو سوی منازعه چه در اپوزیسیون و چه در حکومت خواهد بود. بنابراین برای انتخابات پیش رو اصلاح طلبان باید فکر دیگری جز گزینهی حاضر و آمادهی کاندیداتوری آقای خاتمی بکنند.

اتخاذ هر تصمیمی در مورد انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ باید به عنایت به این دو گزاره باشد:

الف) در حال حاضر هستهی اصلی قدرت ظرفیت و آمادگی پذیرش یک رییس جمهور اصلاح طلب را ندار و اصلاح طلبان نیز از قدرت لازم برای تحمیل یک رییس جمهور اصلاح طلب به حاکمیت برخوردار نیستند.

ب) مهمترین مشکل نیروهای اصلاح طلب در داخل کشور از بین رفتن امکان سیاست ورزی جمعی و قانونی است، بنابراین در این انتخابات اصلاح طلبان باید به گونهای عمل کنند که فضاهای تازهای برای سیاست ورزی قانونی و جمعی گشوده شود یا دست کم فضاهای سابق تا حدودی احیا شود نه اینکه به گونهای عمل کنیم که تضییفات از اینی که هست هم بیشتر شود و باز عدهای روانهی زندان یا ناچار به مهاجرت شوند.

منطق اصلاح طلبی با منطق قماربازی و سیاست قماربازانه تفاوت اساسی دارد. عجله و کنش عاطفی آفت فعالیت اصلاح طلبانه و دموکراتیک است، اصلاح طلبان نباید عجله کنند و به جای اصرار به آقای خاتمی برای کاندیداتوری باید به ایشان و دیگر بزرگان اصلاح طلب نظیر عبدالله نوری یا محمد موسوی خوئینی اصرار کنند و فشار آورند که تلاشهایشان را برای ایجاد انسجام در اصلاح طلبان و تدوین یک برنامهی واحد سیاسی و یک مکانیسم رهبری جمعی درون جبههی اصلاحات با جدیت بیشتری پیگیری کنند. در حال حاضر اولویت بازسازی جبههی اصلاحات است، ما در موقعیتی نیستیم که به اداره‌ی قوهی مجریه بیاندیشیم.

 پیمودن راه دشوار «دموکراسی»  و «حاکمیت قانون» محتاج صبر،استقامت ،مداومت و یا همان حرکت آهسته اما پیوسته است.